ماهان جونماهان جون، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره

خاطرات ماهان عسلی

عاشقانه های من و ماهانم

عاشق این عکسم می دونی چرا پسرم چون همیشه تو رویاهام این لحظه رو میدیدم که در آغوش من باشی و سرت رو روی شونه هام بزاری ممنونم که عشق مادر بودن رو به من هدیه دادی خدا جووووووووووووون                                                              ...
26 تير 1393

ده ماهگیت مبارک ناز پسری

عشقم شده ده ماهه     وای که چه حالی داره پسر به این نـــانــــازی             هی میکنه بازی بازی شیطون شده میخنده     در رو رو غم ها میبنده   این شعری را که خودم گفتم به اضافه این نون خامه ایها که برات درست کردم و به اضافه این کیک خوشگل که بابا امیر زحمت کشیده و برات خریده تقدیم میکنم به عشقم ماهان عسلی یه دور همیه خودمونی به اتفاق مامان اکرم جون و بابا محسن جون و دایی متین به افتخار ده ماهه شدن ناز پسرمون گرفتیم و مامانی و بابایی مثل همیشه شرمندمون کردن و بهت پنجاه هزار تومن کادو دادن دست گلتون درد نکنه که واقعا...
18 تير 1393

اولین افطاری

اولین افطاری که ماهان جون دعوت شد خونه مامان اکرم جون و بابا محسن جون بود که حسابی زحمت کشیده بود و با اینکه مامان اکرم  تو ایام امتحانات بود مثل همیشه سنگ تموم گذاشته بود یلدا خانم عمه هم که مثل یه پرنسس زیبا و با وقار شده و حسابی شیرین شده  عاشق هر دوتاتون هستم                                ...
13 تير 1393

مامان گرفتــــــــــــــــــــــــــار

سلام عشقم ماه من.ناز من فرشته کوچولو ببخشید مامانی دیر شده و وبلاگت را نرسیدم به روز کنم و از همه کسانی که پیگیر وبلاگ ناز پسری ما بودن عذر خواهی میکنم این چند روزه یعنی دقیقا از روزی که آخرین پستت را نوشتم خیلی گرفتار مریضی شما شدیم. از همون شب تب شدید کردی و تا 39.5 هم تبت بالا رفت و من خیلی ترسیده بودم دیگه قطره استامینوفن و پاشویه تبت را پایین نمی آورد و فقط خواب آلودت میکرد.  دو روز بعدش دوشنبه ساعت 6 صبح بردیمت یه دکتر دیگه و بهت ایبوپروفن و او آر اس داد و گفت سرماخوردگی ویروسی که علائمش هم فقط تب و بیرون روی بود که اصلا هم او آر اس را نمیخوردی و خیلی نگرانت بودیم. دیگه خیلی لاغر شده بودی و اصلا غ...
7 تير 1393
1